باورهای بی سبب


به خر درونم
خواب آور خورانده ام
مشتِ پر
  سقط نکند خوب است
  این خیانت پیوسته
  بازنده تمام بازیهای با و بی‌ضابطه

خر، ضابطه چه می شناسد، شاعر بی حواس؟

      ش ش ش ش ش
      خرم خوابیده
خرم
گوشِ بزرگ نشنیدنها
خیال نخراشیده رویاهای دور از دست
طناب نتراشیده گنجهای مدفون

خواب می بیند خرم
خوابِ فهمیدن، شاید
شاید شنیدن
و شاید چریدن سبز کم جان مراتع عرفان

خر، عرفان چه می فهمد، شاعر بی خرد؟

     ش ش ش ش ش
     خرم خوابیده

سکوت، بکارتش را به نعره هایی که دیگر نیستند باخته
شب، دلتنگ نمی دانمهای بی تکلف شده
و خواب، مشتری باورهای بی سبب را با خود برده

     ش ش ش ش ش
     خرم خوابیده
  
خر نازنینم
بخواب
تمام بیداریهای من 
و تمام بی‌‌خوابیهای من را 
بی‌خیال
بخواب




رضا هاشمپور، پاییز 89

۱ نظر:

Unknown گفت...

خر ت را بگو بیاید به آخورِ من
که پر از علوفه های تر است
هنوز نمی دانم فرقِ خشک و تَرَش
چیست؟ تو می دانی رضا؟؟؟