بخت بی باور

بیا که با تو بگوید هجای پی در پی
قشنگ عشق تو در قصه های پی در پی

شبم، گذشته از آن آیه های تاریکی
به ناله های دل و ای خدای پی در پی

زبان گشاده نگاهت به بخت بی باور
که بس کند مگر این گریه های پی در پی

چه اجتماع غریبی، که گاه دیدارت
دو چشم خیس من و خنده های پی در پی

به خواب برده خیالم، ترانه خوانیها
طنین خوب تو در پرده های پی در پی

لبی که بی تو به تن کرده، گرم اسمت را
نشسته در تب آن بوسه های پی در پی

چگونه چاره کنم دل، به ناشکیبایی
همه حضور تو در لحظه های پی در پی

رضا به دست دلش کو، ببیند آن زیبا
شکسته موی تو در انحنای پی در پی



رضا هاشمپور، پاییز 1389

هیچ نظری موجود نیست: