نه هر که سر بتراشد قلندری داند
جامع الاراجیف
باب اول، در آثار اندیشیدن
حکایت دوم
طبیبی حاذق را شنیدم که جمله دردمندان را معجونی به کار می بندد، که چون فرو دهند، بادیشان هول در شکم پیچیدن می گیرد و چون لختیشان بدین درد بگذرد، طاقت ضبط از دست می دهند و از بند باد می رهند.
به طبیب اندر او را پرسیدم، در این چه حکمت است؟
به صبرم فرا خواند و مریضی پیش خواست و او را نام پدر طلب کرد. بینوا را در پاسخ گفتن درنگ اوفتاد، پس طبیبش معجون خوراند و به خلوت وانهاد.
به وقت مراجعت، دیدمش چینِ ابروان شکسته، لبخند بر لب نشسته، گلستان شیخ اجل از بر می خواند.
رها کن ای خردمند از خودت باد
که بادت می دهد اندیشه بر باد
از آن نابخردان خیره فریاد
که فرمان می دهد بر مغزشان باد
جامع الاراجیف
باب اول، در آثار اندیشیدن
حکایت دوم
طبیبی حاذق را شنیدم که جمله دردمندان را معجونی به کار می بندد، که چون فرو دهند، بادیشان هول در شکم پیچیدن می گیرد و چون لختیشان بدین درد بگذرد، طاقت ضبط از دست می دهند و از بند باد می رهند.
به طبیب اندر او را پرسیدم، در این چه حکمت است؟
به صبرم فرا خواند و مریضی پیش خواست و او را نام پدر طلب کرد. بینوا را در پاسخ گفتن درنگ اوفتاد، پس طبیبش معجون خوراند و به خلوت وانهاد.
به وقت مراجعت، دیدمش چینِ ابروان شکسته، لبخند بر لب نشسته، گلستان شیخ اجل از بر می خواند.
رها کن ای خردمند از خودت باد
که بادت می دهد اندیشه بر باد
از آن نابخردان خیره فریاد
که فرمان می دهد بر مغزشان باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر