نامه های غلط گیری نشده - هفتاد و دو


اشکان نازنین!
زادروزت خجسته قدیمی ترین رفیق


سی و چند سال رفاقت آن همه حرف گفته و نگفته دارد که انتخاب یک موضوع برای نوشتن نامه را سخت می کند. تو بخوان غیر ممکن!

اشکان! ما از همان اولین روز که به دنیا آمده ایم بازیگر-تماشاگران هستی خنده آور این جهانی بوده و احتمالا تا پایان زمان حضورمان در لیگ غیر متعارف انسانی،‌ هرگز به اندازه خنده آوری مجموعه بازیها پی نخواهیم برد و احتمالا آن روز بیشتر از هر چیز به اشکهایی که در مسیر این بازیها ریخته ایم خواهیم خندید.

دوست عزیز من! ما انسانها را چنان به خودمان مشغول کرده اند که به دم دست ترین تعاریف برای آفرینش چنگ زده و سطحی ترین سیستمهای تدافعی و تهاجمی را برای موجه جلوه دادن تعاریفمان برگزیده ایم. البته امروز این قسمت ماجرا را رها کرده و به سراغ بازیهای کمی ابتدایی تر می روم.

اشکان! ما بازیگر-تماشاگران دسته چندم، قسمت عمده ای از زندگیمان را سرگرم تماشای بازیهای جذاب آن دسته از بازیگر-تماشاگرانی بوده ایم و خواهیم بود که این لیگ انسانی را بیش از حد جدی گرفته اند. تو و من که شانس متولد شدن در خاورمیانه را داشته ایم معنی بازیهای کلاسیک و بازیگران ساخته و پرداخته را خوب می فهمیم. بازیهای این زمین که ما تماشاگران پر و پا قرصش بوده ایم حرف بچه بازی و ساده گیری نیست. بیچاره بازیگران بازیهایی که ما تماشاگرانش بوده ایم، غالبا به بازی دیگری نرسیده اند.

قدیمی ترین رفیق! زمان به ما که هشت سال تماشاگران یک بازی تمام عیار منطقه ای بودیم رحم کرد. داشتیم می رفتیم روی نیمکت بنشینیم که سوت پایان را نواختند. فکرش را بکن اشکان! اگر از قالب تماشاگر بیرون آمده و بازیگر آن بازی پر زد و خورد می شدیم شانس تماشای همه بازیهای بعدی را از دست می دادیم؛ خصوصا این آخریها را که خدا می داند چه اندازه بعدها به آنها خنده کنیم.

من و تو که نمی دانم به کدام دلیل چندان بخت بازی در سطوح بالا را نیافته و احتمالا در نهایت در قامت تماشاگرانی حرفه ای لیگ را ترک می کنیم،‌ حالا چند سالی است تماشاگر بازی پر نیرنگ تیمی هستیم که نمایندگی کشور عزیزمان را در مسابقات انتصابی داخلی و رقابتهای بین المللی را ساده رها نمی کند. ما که می دانیم اینها چقدر حق کشی کرده و چه بازیگران فراوانی را ناجوانمردانه از زمین بیرون رانده اند،‌ به جبر زمانه بایست بنشینیم و تشویقشان کنیم. پیروزی هم که رویای شیرین دست نیافتنی شده است سالها!

....


اشکان نازنین! خواستم در این زادروز دوست داشتنیت ساده تر بنویسم. نشد! رنگ بازی هسته ای گرفت نوشتنم رفیق!

به هر ترتیب به روال سی و چند سال گذشته بهترینها را برایت آرزو می کنم. کاش روزی برسد که در یکی از این بازیها،‌ بازیگر- تماشاگر نامحرم دسته چندم نباشیم؛‌ هر چند که چندان امیدوار نیستم. زنده باشی نازنین!


رضا 

نهم فروردین ماه نود و چهار
Manchester

*** این متن پر از بازی تقدیم به تو رفیق! ***

هیچ نظری موجود نیست: