نامه های غلط گیری نشده - هفتاد و سه



آرام جان
روز به خیر!

از چند گام آن سوتر سلامی فرستاده و بهترین آرزوها را همراهش می کنم.

داستان فرخنده باد گفتن زادروز آدمها حالا انگار به یک قدمی رسیده است. چه باک؟ از همین یک قدمی به پیشوازش میروم و صمیمانه ترین خجسته بادها را ضمیمه می کنم به این نامه که قرار است بار سنگین دوستت دارمها را به دوش بکشد. آرام جان! میدانی؟ از اصل دوستت دارم گفتن آن اندازه هم ساده نیست که گمان می بری! دوست داشتن،‌ داشتن چیزی هست که از به زبان آوردنش پرهیز داریم،‌ ما آدمهایی که دلمان نمی خواهد کسی لوس صدایمان کند.

کاری است که شده، تیری است که از کمان گریخته و قلبی است که حالا بعد از مدتها هدفدار می تپد و این همه از مهربانیهای تو هست عزیز دل. کاش دهها زادروز دیگرت برسد و من باز دست به قلم شوم تا از همه این مهری که انباشته شده،‌ ذره ایش را هم اگر شده به زمین بگذارم. تقصیر خودت هست. هزار بار به تو گفتم که شیرازی تحمل این همه بار اضافه ندارد.

آرام جان! ترس این که خواننده های این نامه لوستر از آن لوسی که فکر می کردم صدایم کنند دارد کلمات را از دستان جوهری من می دزدد،‌ با این همه آن قدر ذهنم از خوب بودنهات سرشار است که نگران هیچ چیز نیستم. نمی دانم این همه آرامش را امروز مدیون تو هستم یا آن اراده ای که تو را سر راه من قرار داد،‌ اما و به هر ترتیب از تو سپاسگذارم و امیدوارم بتوانم در روزهایی که در پیش هستند قدری از این همه مهربانی را جبران کنم. ثانیه ها با آن سرعت غریب و شتاب پیوسته ای که دارند در گذارند و هیچ نمی ایستند تا برای چشم بر هم زدنی هم که شده دوست داشتن را در سکون و سکوت تجربه کنیم؛ اما این را بدان که به خاطر حضور خوب تو،‌ دوست داشتن را در جریان و در میان فریادهای زمانی که هرگز باز نمی ایستد، به تعداد هر ثانیه که از کنارمان گذشته لمس کرده و نفس کشیده ام. امید که تا هنوز باشی و مرا همچنان مست این بودنت کنی.


زادروزت فرخنده آرام جان


رضا

سی ام خرداد نود و چهار
Manchester

۱ نظر:

mohamed گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.