نامه های غلط گیری نشده - سی و پنج

دوستان خوب من در شبکه های اجتماعی مجازی، درود!
خوب هستید رفقا؟

سال تازه تان خجسته، با دنیایی آرزوهای خوب برای شما و خودم!

نیت کرده بودم اولین نوشته ی امسال را خطاب به دوست عزیزی بنویسم و به همین خاطر و به عادت همیشه، پیش از نام بردن، پیغامی به آهنگ کسب اجازه برای وی فرستادم، که حتی قابل ندانست بنویسد: "خیلی بیجا می کنی ..." (یا چیزی شبیه آن) ... خوب، خدا می داند به هیچ وجه از وی نرنجیده ام و البته از همین جا مراتب سپاس بی اندازه ام را در حق او به جا می آورم؛ بنده خدا، احتمالا خودش هم نمی داند چه محبتی به من کرده که به یادم آورده ایرانِ نازنینِ امروز ما چگونه روزهایش را سپری می کند، مدارا با مردمی که متنشان را میان حاشیه های رنگ به رنگ و پر رنگ خویش باخته اند!

سال تازه تان خجسته دوستان! من که در این غربتِ کمتر مهربان، آرام آرام و غمگین، می روم تا آخرین داشته ی تمام سالهایی که گذشت را هم وانهم، مانده ام کجا می رویم و آیا در این تازگی، طراوت کدام ترانه خواهدمان رقصاند، به نیرویی که نیست! ... به کجا می رویم؟ ... رسم کدام آیین ندیده چنینمان از خود دور کرده است؟ ... فردا را در کدام ثانیه از تمام این ثانیه های سپری شده به دست فراموشی سپرده ایم ... سرد تاریک روابطِ کمتر ایمن از گزندِ من-شیفتگیها را هر چه دست و پا می زند ذهن در گل مانده ام، کمتر درک می کند ... اما چه باک، که در گریز این روزهای شتابنده، تسلیم، دلخوشم به دوستیها ...

سال تازه تان خجسته دوستان! زبان شکوه را اگر فرمان به رهایی دهی، تا نمی دانم کجا خواهد تاخت، بس که در چراگاه بی انصافیها چریده ... آن کهنه که گذشت را پاس خواهم داشت و به شما همراهان و همدلان عزیز، هزاران سپاس خواهم گفت، با آرزوی روزهایی که بودن شما، رنگ دیگری به آنها خواهند بخشید ...

زنده باشید رفقا!


رضا
اول فروردین هزار و سیصد و نود
Tufnell Park