نوشتن از انفجار نور ـ دومین ترقه


حرکت سیاسی-اجتماعی مردم ایران در سال ۵۷ با سادگی پیوند پیچیده ای دارد. به سادگی می شود از سادگیهای ماجرای انقلاب ایرانی داستانها سرایید و کتابها نوشت. فرزندان این کنش "هیجان محور" تاریخی،‌ به ویژه آنها که تازه سالیهاشان را با نوجوانیهای انقلاب سپری کرده اند به خوبی می دانند چه اندازه راهبر این جریان ساده زیست بود و چه اندازه راهروان وی بر ساده زیستی تاکید داشتند؛ همانها که امروز زیسته هاشان ساده سر به آسمان می کشد.

ساده زیستی اما تنها موهبت و فضیلت فرمانده ی ستاد تسلط بر پیاده نظام درگیر به شمار نمی آمد؛‌ ساده اندیش،‌ ساده پندار ... و البته هنوز چند سالی نگذشته بود که میزان حقانیت او به اثبات رسید و به همان سادگی که همه دیدیم،‌ یا دست کم شنیدیم،‌ سنگرها یکی یکی به تسخیر سرسپردگان فرضیه ی خود پرداخته ی قیمومیت مذهبی درآمدند. لازم نبود که یکسره کتاب و جزوه و تاریخ و فلسفه و منطق بخوانی و دیالکتیک های رنگ به رنگ مرور کنی؛ جماعت سرمست را ساده که پنداشت، می توان به سادگی با چند وعده اقتصادی و سخن از شکرین شدن دوباره فرداهاشن فریفت.

آن مرد که آمد، از سر ساده اندیشی(!؟) و از آنجا که مخاطبانش را بسیار ساده پنداشته بود، در پاسخ به این که پس از این همه سال دوری چه احساسی از بازگشتن به میهنش دارد، گفت "هیچ"!

چه ساده، درست پنداشته بود.

هیچ نظری موجود نیست: