شبانه های دلگشا

سکوت را شکسته
شبی که پشت شیشه خوابش نمی برد

زبان باز کرده دوباره ساعت در تبعید

سراسیمه دست می کشند دستهایش
بر صفحه ی ثانیه های عقب مانده

زمان که پا پس نمی کشد
تنها منم و سرکشیدنهای گاه به گاه
به دهلیزهای دلگیر
به شبانه های دلگشا

تنها منم



رضا
بهار نود