کودک نازنین من
سلام
امیدوارم فرداروزی که این نامه را می خوانی تن درست باشی و سرشار و پیروز!
رهام نازنین من! حوصله تو را با تشریح عقاید مذهبی و اجتماعی خود در دوران نوجوانی و جوانی به سر نمی برم. با همه آن چیزهایی که پدرت را در طول سالیان سرگردان کرده وقتت را نمی گیرم؛ و در عوض خیلی ساده و صمیمی این نکته را یادآور می شوم که نگذاری دیگرانی، عقاید، نظرات و آرا خود را با آسودگی به تو بفروشند؛ نگذار آنانی که خودشان ساده لوحانه فریب خورده اند یا فریبکارانه شیادی می نمایند به سراغ تو آمده و ذهنت را پر کنند از افکاری که تا چند ده سال و شاید هرگز به آسانی از ذهن تو خارج نمی شوند.
رهام جان! همین ثانیه که من دست در کار نوشتن نامه ای به تو هستم، به دلیل رسوب همه هراسهای بی جهتی که به من تحمیل نموده اند، نمی توانم هدایت واژه ها را چنان که باید بر عهده بگیرم. نمی توانم آن چیزی که در ذهنم جریان دارد را با فراغ بال به جان متن بیندازم. روان من را فریبکاران با وحشتی غریب در هم تنیده اند.
من قربانی بوده و هستم بابا! تو نباش ...
در چشم ما نگاه کردند و پشت نقاب فریب، چیزهایی به ما فروختند که تا سالها حتی به خودمان اجازه ندادیم به راستیشان ذره ای اندیشه کنیم. فهم را پاسوز مفاهیم بی خردی کردند و شعور ما را به بازی گرفتند، در قالب قصه هایی که دیگر نخ نما شده اند. قهرمانان قصه های آنان هم بیچارگانی پر از فریب و تناقض هستند رهام جان! گاهی مردان و زنانی فرابشری که دست به کارهای محیر العقول می زنند و هیچ انسانی حریفشان نیست و گاهی مظلومانی بی پناه که بایست به طول تاریخ بر بی کسیشان گریست.
همه آن قهرمانان خیالی هم قربانی هستند بابا! قربانیان دروغ ...
آنها در گوش ما از عدالت مردی سخن گفته و می گویند که دستور داد قاتلش را تنها با یک ضربه شمشیر به فرق سر مجازات کنند (در تقاص تنها یک ضربه شمشیر که قاتل وارد کرده بود) و البته برای ما توضیح ندادند که آن مرد دادگستر آیا انتظار داشته که متهم با یک ضربه شمشیر به فرق سر زنده بماند؟ آنها فلسفه انتقام منصفانه (انصاف متوهم) را جاگزین عدل نموده و تا همچنان همین برداشت پر از فریبشان را به فریب خوردگان تحمیل می کنند. و همین می شود که در روزگار بدشگون تسلط ایشان بر سرزمین ما، جان گرانمایه انسان دستمایه بقای بی خردی بوده و چه بسیار نفسها که در برابر عدالتی فرضی تباه می شوند.
پسرم! آنهایی که گفتم با باور حق به جانب، دست کم برای ظاهر سازی، حتی در بستر تاریخ خود ساخته شان به آن مرد عادل اجازه نمی دهند که متهم را به دست عدالت و دادگاه سپرده و دستور انتقام را در ذهن مخاطبان خویش به فضیلت بدل می نمایند. آنها نه تنها آن مرد، که همه ایل و تبار وی را قربانی دروغهایشان ساخته و فریب پیشه کرده اند و البته این آنها که می گویم تنها آنهای مورد نظر من نیستند. آنها از شوم بختی انسان، در تاریخ و در جغرافیا تکثیر می شوند. آنها از گذشته دروغ ساخته و از باور، فریب و در قالب تعاریفی متفاوت، هر روز از جایی از این کره خاکی سر در می آورند. جایی مردم را با مرد متن من فریب می دهند و جایی دیگر با یک عصا، یا یک سبد ماهی، یا حتی یک تجسم فرازمینی ... و چنین از فریب خوردگان سواری می گیرند.
کودک نازنین من! نگذار این آنها که گفتم به سراغت آمده و آن چه نیست را به هست تو گره زده و تا فردایی ناپیدا به کج اندیشیها گرفتارت نمایند.
شاید دیگرانی هستند امروز که می گویند فردای کودک من از فریبکاران پاک خواهد بود؛ اما من ایمان دارم که شیادان مذهب، تا حضور انسان حضور خواهند داشت.
پدرت که تو را خیلی دوست دارد
رضا
بیست و پنجم اردیبهشت نود و نه
Manchester
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر