موضوع آزاد - دفترچه راهنمای دختران دم بخت


در میان خانواده های سنتی شهر ما و طبعا شهرهای دیگر ایران، یک دفترچه راهنما وجود داشت که مادران پسران کَف کرده از اطلاعات مندرج در آن جهت انتخاب عروسهای آینده شان بهره می بردند. شیوه کار این بانکهای ارزشمند اطلاعاتی به این ترتیب بود که خانمهای مجرب خانواده در متن مراسمهای مختلفی که حاضر می شدند و البته میهمانیها و مجالس، به محض این که بوی یک دختر جوان به مشامشان میرسید،‌ اطلاعات مربوطه را جستجو کرده و برای پیشبرد امور تناسلی خانواده در دفتر مورد اشاره ثبت می کردند. البته حجم،‌ دقت و جنس اطلاعات بایگانی شده با میزان توانمندی و درجه تجرب شخص پرسشگر ارتباط مستقیم داشت.

میزان اعتقاد و التزام به دین، چه در مورد دختر مورد نظر و چه خانواده ایشان، در ردیف اول داده های ثبت شده بود و البته گاهی جزییاتی مانند فرکانس مراجعه به مسجد و اندازه تحرک فرد در امور مرتبط با مذهب و شیوه پوشش در اماکن عمومی و خصوصی برای ساده تر نمودن انتخاب، با داده های مذهبی همراه می شدند . ثبت شغل پدر و میزان تمول خانواده و تاریخچه تعامل اقتصادی ایشان با مسایل گوناگون و به ویژه ازدواج نزدیکانشان واجبترین نکته در پاسبانی از این بانک اطلاعاتی به حساب می آمد که در مواردی با داده های رسمی در ارتباط با میزان تحصیلات و مجموعه دستاوردهای علمی،‌ ادبی،‌ فرهنگی و هنری سوژه همراه می شد. ثبت مشخصات فیزیکی نیز از جمله ی الزامات گرد آوری دانسته ها به شمار می آمد. قد و وزن که به شیوه بصری غیر مجهز به ابزار اندازه گیری سنجیده می شدند و رنگ چشم و مو و پوست هم که با نگاهی کارشناسانه قابل آمارگیری بودند، اما آمار گرفتن از بعضی مختصات فیزیکی خصوصی تر تا اندازه ای غیر ممکن به نظر می رسید؛‌ هر چند همان داده های صعب الوصول هم با کوشش کارشناسان کارآزموده،‌ در موارد فراوانی ثبت و ضبط می گردیدند و با توجه به سلایق مختلف مردانه در برخورد با شعایر جنسی زندگی می توانستند بسیار کارایی فراوانی داشته باشند.

ذکر این نکته ضروری است که لازمه ورود افراد به فهرستهای رویایی خانواده های محقق، بکارت دست نخورده بود و در مواردی حتی،‌ جهت آسودگی خیال محقق، گواهی پزشک ضمیمه صفحه مربوطه می گردید و خدا می داند که چندین و چند مرتبه این بانکهای بینوای اطلاعاتی فریب خورده اند.

فارغ از شیوه کسب و ثبت داده ها،‌ شیوه بهره بردن از این بانک اطلاعاتی نیزمتفاوت و متغیر و متنوع به نظر می رسید و ارتباط مستقیم و انکار ناپذیری با مقدار کَف کردگی داماد و وسواس اطرافیانش داشت. خانواده های پسران خیلی کَف کرده لاجرم از روش باستانی از سر به ته استفاده می کردند و بدون بد و خوب کردن معنی داری دفتر را تا رسیدن به مقصود نهایی دوره می نمودند. خانواده های پسران نیمه کَف کرده با توسل به بخت، فال گرفته و سوژه ها را بر پایه یک گزینش تصادفی هدف قرار می دادند و نهایتا خانواده پسران کمتر در کَف، با چاشنی روشن بینی و بر اساس معیارهای اجتماعی و اقتصادی و جنسی،‌ سوژه های دلخواهشان را از دل بانک اطلاعاتی بیرون می کشیدند.

لازم به یادآوری است که این دفترچه ها با توجه به رادارهای متعددی که خانواده ها در سطح جامعه کارگذاری کرده بودند،‌ مرتبا به روز شده و البته حجم بزرگی از پیشنهادات و انتقادات را از سوژه های ثبت شده به دوش می کشیدند؛‌ گو این که دختران هم میهن من با توجه به شرایط پیرامونیشان،‌ خود را رشد داده و به شدت رادار گریز شده بودند. ضمنا و احتمالا دفترچه های مورد اشاره در گذار این سالهایی که من افتخار حضور در جوامع سنتی سرزمینم را نداشته ام همپای پیشرفتهای تکنولوژیک جهانی مدرن شده و شکل متعارف خود را از دست داده و دیجیتال شده اند. خدا را چه دیده اید؟ شاید همین ثانیه یکی از همان کارشناسان خبره دارد در راستای همکاری با یک کارشناس امور رایانه اپلیکیشن خاله زنکی را تدوین و طراحی می نماید.

****

این همه را نوشتم تا به خواننده عزیزم بگویم تنها خودت و اطرافیانت را نبین! بستر تفاوت گذار و مرد سالار جامعه ایرانی، تا رسیدن به احترام متقابل جنسیتی راه بسیار طولانی و طالقت فرسایی را بایست طی کند.


رضا
هفتم تیر ماه نود و چهار
Lincoln


موضوع آزاد - برادر




برادردار شدن بهترین اتفاق این جهان نیست،‌ اما در این جهان اتفاقی بهتر از برادردار شدن برای آدم نمی افتد.

این جمله را ممکن است خواننده این نوشته به سرعت درک نکند،‌ که البته ایرادی ندارد! برای من هم رسیدن به مفهوم این جمله سالها به طول انجامید،‌ اما امروز مطلقا به یک باور عمیق و به یک ایمان تبدیل شده؛ این که شاید نشود برادر دار شدن را بهتر از چند حادثه خوب و کم شمار دیگر این جهانی دانست،‌ اما متقابلا نمی توان ذره ای هم کمترش شمرد.

برادر باور مردانه خانواده است. برادر شانه ای هست که هست؛‌ شاید در تمام زندگی تکیه ای به آن نکنی،‌ اما می دانی که هست و همین دلگرمی پیشت می برد. برادر آن نسبت با شکوهی است که هویت دلخواسته ات را بازتاب می دهد. برادر یعنی بهانه ای که گاه و بیگاه به داستان خون و خاندان مراجعه و دست کم برای چند ثانیه حسی آمیخته از غرور و افتخار را تجربه کنی. برادردار شدن حادثه خجسته ای است،‌ بسیار خواستنی.

من در ساعات آغازی بامدادی از یک روز تابستانی برادردار شدم. تابستانی که درست مثل تابستان امسال با رمضان هم آغوش شده بود و روزی که من از برادر تازه رسیده ام یک اتوبوس مجهز به درهای باز شو هدیه گرفتم تا مجموعه ماشینهای کوچک بازییم تکمیل شود. بیچاره برادر،‌ که هنوز از راه نرسیده باید برادر بزرگتر را خوشحال می کرد. آن پدیده تازه از راه رسیده مو فرفری،‌ اتفاقی بود که بیشتر از سی سال طول کشید تا درکش کنم. بایست غربت پایش را میان زندگیهامان می گذاشت تا معنی برادر را بفهمم. امروز اما،‌ امروز که برای حجم حرفهای در سینه حبس،‌ گوش خریداری نیست، هر ثانیه آرزو میکنم کاش آن اتوبوس پلاستیکی می توانست بالی درآورده و من را به برادرم برساند. نمی دانم! شاید دیدمش و باز هم زبانم به حرف زدن گشوده نشد،‌ اما می دانم که خیالم راحت خواهد بود که اگر زبانم سر به گشایش بگذارد برادرم در یک قدمی است. برادری که تجلی باور مردانه خانواده است.


رضا
چهارم تیر نود و چهار
Knightsbridge

نامه های غلط گیری نشده - هفتاد و سه



آرام جان
روز به خیر!

از چند گام آن سوتر سلامی فرستاده و بهترین آرزوها را همراهش می کنم.

داستان فرخنده باد گفتن زادروز آدمها حالا انگار به یک قدمی رسیده است. چه باک؟ از همین یک قدمی به پیشوازش میروم و صمیمانه ترین خجسته بادها را ضمیمه می کنم به این نامه که قرار است بار سنگین دوستت دارمها را به دوش بکشد. آرام جان! میدانی؟ از اصل دوستت دارم گفتن آن اندازه هم ساده نیست که گمان می بری! دوست داشتن،‌ داشتن چیزی هست که از به زبان آوردنش پرهیز داریم،‌ ما آدمهایی که دلمان نمی خواهد کسی لوس صدایمان کند.

کاری است که شده، تیری است که از کمان گریخته و قلبی است که حالا بعد از مدتها هدفدار می تپد و این همه از مهربانیهای تو هست عزیز دل. کاش دهها زادروز دیگرت برسد و من باز دست به قلم شوم تا از همه این مهری که انباشته شده،‌ ذره ایش را هم اگر شده به زمین بگذارم. تقصیر خودت هست. هزار بار به تو گفتم که شیرازی تحمل این همه بار اضافه ندارد.

آرام جان! ترس این که خواننده های این نامه لوستر از آن لوسی که فکر می کردم صدایم کنند دارد کلمات را از دستان جوهری من می دزدد،‌ با این همه آن قدر ذهنم از خوب بودنهات سرشار است که نگران هیچ چیز نیستم. نمی دانم این همه آرامش را امروز مدیون تو هستم یا آن اراده ای که تو را سر راه من قرار داد،‌ اما و به هر ترتیب از تو سپاسگذارم و امیدوارم بتوانم در روزهایی که در پیش هستند قدری از این همه مهربانی را جبران کنم. ثانیه ها با آن سرعت غریب و شتاب پیوسته ای که دارند در گذارند و هیچ نمی ایستند تا برای چشم بر هم زدنی هم که شده دوست داشتن را در سکون و سکوت تجربه کنیم؛ اما این را بدان که به خاطر حضور خوب تو،‌ دوست داشتن را در جریان و در میان فریادهای زمانی که هرگز باز نمی ایستد، به تعداد هر ثانیه که از کنارمان گذشته لمس کرده و نفس کشیده ام. امید که تا هنوز باشی و مرا همچنان مست این بودنت کنی.


زادروزت فرخنده آرام جان


رضا

سی ام خرداد نود و چهار
Manchester