نکته اول این که برای بهتر درگیر شدن با این متن بایستی بخش نخست آن را در همین بلاگ مطالعه فرمایید و نکته دوم این که اگر حوصله خواندن متنهای تکراری و شعارگونه را ندارید، از خواندن مقدمه پرهیز کنید. مقدمه تنها نیت من از نوشتن متن اصلی را به خاطر این که در یک جامعه کم تحمل بزرگ شده ام، توضیح می دهد.
*****
مقدمه: نزدیک به چهار دهه از حاکمیت رژیمی که خود را مسلط بر تمام ابعاد زندگی عمومی و خصوصی شهروندان ایرانی می داند، می گذرد. در طول این چهار دهه حاکمیت از به کار بردن هیچ ابزاری برای محدود کردن روابط جنسی آزادانه ایرانیان فروگذار ننموده است (به نیت نزدیک کردن شهروندان به دروازه های بهشت). البته نتیجه این تلاش شبانه روزی و غیورانه چیزی نبوده مگر ظهور نسلی از شهروندان که روز به روز حشری تر می شوند. حاکمیتی که دستش با شلاق آشناست این روزها گویا حسابی به تنگ آمده و آوای تازیانه هاش بر پشت جوانانی که دوست دارند آزادانه جوانی کنند هر روز از اینجا و آنجای ایران به گوش می رسد. آیا به راستی تمام آن گیر و بندهایی که رژیم در چهار دهه گذشته به کار برده فایده ای داشته است؟
*****
رابطه شرم و شلوار در ادبیات و در فرهنگ ایرانی، یک رابطه عرضی، عاطفی، عمیق و طولانی است. و البته فهم این رابطه در شناخت عناصر زیست جنسی مردم ایران در دوره های مختلف تاریخی، کارکردی کلیدی دارد.
لازم به توضیح نیست که شلوار بخشی از پوشش، برای پوشاندن شرمگاه بوده و احتمالا به همین دلیل با بهره بردن از این واژه، پیشینیان ما خیلی معانی را بدون شرم توصیف می کردند؛ به عنوان مثال در گذشته ای نه چندان دور، فارسی زبانان به آدمهای هوسباز و شهوتران بدشلوار و به مراقبان و پاکدامنان پاک شلوار می گفتند.
لازم به توضیح نیست که شلوار بخشی از پوشش، برای پوشاندن شرمگاه بوده و احتمالا به همین دلیل با بهره بردن از این واژه، پیشینیان ما خیلی معانی را بدون شرم توصیف می کردند؛ به عنوان مثال در گذشته ای نه چندان دور، فارسی زبانان به آدمهای هوسباز و شهوتران بدشلوار و به مراقبان و پاکدامنان پاک شلوار می گفتند.
البته گروهی از مردان ایرانی در گوشه ای از تاریخ اتهام بدشلواری را تاب نیاورده و جهت تلطیف شرایط، این ترکیب غریب را با دو تا و سه تا و چند تا شدن شلوارشان جاگزین کردند؛ حشریها!
و حشریت در خون تاریخ دوید و نسل به نسل منتقل شد، تا ما به تجدد رسیدیم و فرزندان اوشان در میان بده و بستانهای فرهنگی-جنسی، واژه روشلواری را ابداع نمودند. آنها که هنوز پای اصطلاحات غربی به اتاق خوابشان باز نشده و معنی پوزیشن را نمی دانستند، یکی از کنشهای جنسی آن زمان محبوب و امروز منسوخ شده را با نوآوری نشانه گذاری کردند.
و حشریت در خون تاریخ دوید و نسل به نسل منتقل شد، تا ما به تجدد رسیدیم و فرزندان اوشان در میان بده و بستانهای فرهنگی-جنسی، واژه روشلواری را ابداع نمودند. آنها که هنوز پای اصطلاحات غربی به اتاق خوابشان باز نشده و معنی پوزیشن را نمی دانستند، یکی از کنشهای جنسی آن زمان محبوب و امروز منسوخ شده را با نوآوری نشانه گذاری کردند.
روشلواری اما تنها یک ترکیب ادبی نبود؛ پوزیشن نبود؛ سنت بود. شیوه ای از هماغوشی پیچیده در شتاب و شکلی از رها شدن، در ثانیه های دوری از امکانات، که میزان حشری بودن یک ملت را با تواناییهای ایشان همسنگ می کرد.
روشلواری ترکیبی شگرف از عناصر مختلف زمانی، مکانی و روانشناختی بود!عصاره فرهنگ مردمی که دلشان می خواست، اما خجالت می کشیدند یا شاید هم نمی توانستند ... مردمی که دین فروشان با باورهای رنگ به رنگ فریبکارانه نمی گذاشتندشان آسوده پایین بکشند.
روشلواری ترکیبی شگرف از عناصر مختلف زمانی، مکانی و روانشناختی بود!عصاره فرهنگ مردمی که دلشان می خواست، اما خجالت می کشیدند یا شاید هم نمی توانستند ... مردمی که دین فروشان با باورهای رنگ به رنگ فریبکارانه نمی گذاشتندشان آسوده پایین بکشند.
البته این کنش داوطلبانه در روزگاری ناگزیر شد ...
در متن روزگار مورد اشاره، برادران عزیز پاسدار که بهشت زورکی را نمایندگی می کردند، در غالب اوقات چاره ای جز از روشلواری برای ملت باقی نگذاشته بودند و ما که پسران آن ملت به شمار می رفتیم همیشه از دل این سنت پیروز خارج نمی شدیم و این می شد که ما می ماندیم و چشم های فرورفته و دستانی که با لرزش فراوان رویای باز کردن بند شلوار می دیدند.
حالا همه آن خاطرات روشلواری به کنار، گاهی به این فکر می کنم اگر فارسی زبانان نسل جدید جایی به این واژه برخوردند و از ما توضیح خواستند چگونه توجیهشان کنیم؟ بگوییم به چه درجه ای از چه حالی باید می رسیدیم تا با شلوارهای تا کمر بسته، هم را به هم مالانده و پیچانده و ... هیچ! ما می ماندیم و دستهامان که فرداش ارغوانی بودند.
کاش این نسل حاضر، قدر شلوارهایی که دست کم، کمی آسوده تر بالا و پایین می روند را بیشتر بدانند.
حالا همه آن خاطرات روشلواری به کنار، گاهی به این فکر می کنم اگر فارسی زبانان نسل جدید جایی به این واژه برخوردند و از ما توضیح خواستند چگونه توجیهشان کنیم؟ بگوییم به چه درجه ای از چه حالی باید می رسیدیم تا با شلوارهای تا کمر بسته، هم را به هم مالانده و پیچانده و ... هیچ! ما می ماندیم و دستهامان که فرداش ارغوانی بودند.
کاش این نسل حاضر، قدر شلوارهایی که دست کم، کمی آسوده تر بالا و پایین می روند را بیشتر بدانند.
۲ نظر:
کیر که خوابید، دیگه خوابید
حالا میخواد زیر شلوار باشه، یا رو شلوار
حالا میخواد رو شلواری داشته باشه یا زیرشلواری داشته باشه...
کیر خوابیده تو رخت خواب یا بیرون رخت خواب فقط یک کار می کنه:
ابزار شاش، وسلام نامه تمام.
پس تا کیرت کار میکنه، فقط بکن. این تخیلات مغز مریض و جنسیت زده شما هم چیزی رو برای نسل حال و آینده عوض نمیکنه. نسل حال و آینده خودش راهش و پیدا میکنه. هیچ کسی از فارسی زبان ها هم نزد شما برای مفهوم شناسی نمیان. خودشون مفهومات جنسی رو با پوست و استخوان درک می کنن و در عمل احساس میکنم که کیر و کس چه مفهومی داره، نه در تخیلات مریض شخصی مثل شما، که ادعای روشن فکری هم میکنه. به نظر من شما لباس روشن فکری رو از تنت در بیاری، لطف زیادی به نسل حال و آینده میکنی و حد اقل جوان ها رو به انحراف نمیکشونی. این بزرگترین لطفیه که میتونی بکنی به ما. آدم های مثل تو چه بسا به خطا رهبری یک جریان بشن، و یک نسل رو به راه های باریک و خطرناکی برسونم که دیگه هیچ کس نمی تونی کمکشون کنه و آینده شون به کلی از بین رفته. اگر به عمق زندگیت نگاه کنی، عمیقأ ، میبینی که هنوز یک ذهن مذهبی پشت همه این روشن فکری های ظاهری پنهان شده... برو او ذهن و کشف کن و منهل کن... در غیر اینصورت راه به جایی نمیبری، و اگر هم ببری، فقط ممکنه یک سری جوان خام رو به انحراف بکشونی...
این حرف ها رو نصیحت از یک دوست بشنو...
حقیقت بلندگو، و رهبر، و روشنفکر نمیخواد ، حقیقت خودش حرف خودش و میزنه.
ارسال یک نظر