دوست خوب من، درود
مینا جان خوبی؟
اعتصاب غذا، ترکیب آشنای این چند سال و به ویژه چند ماه اخیر است، برای پیگیران اخبار، بینوایانی که بهانه بهتری برای دچار شدن به سر درد سراغ ندارند. اعتصاب غذا، بازتاب شوم مبارزه ای است که در تمام راههای ممکن به بن بست رسیده؛ زنگِ ضربانِ به شماره افتاده ی کسی که صدایش انگار به گوش کسی نمی رسد، پس باقیمانده وجودش را، کسر از فرسایشی نابرابر، به میان می کشد. مینا جان، اعتصاب غذا، لجاجت هدفمند با سازه ای است که بر نابرابری استوار شده، فرو میریزدش آیا؟ ... مینای عزیز، آن استبدادی را که ما از متن خانه هامان به دوش می کشیم، نمی دانم آیا درماندگیهای کسیش آسیبی برساند، که خود، دلیل درماندنهاست. اما رفیق، ساکت هم گاهی نمی شود نشست! زبان که بسته باشد، صدا که راهی به جایی نبرد، فرشته مرگ مگر با بال زدن بر بالین احتضار، نوایی را در گوش خواب رفته ها نجوا کند.
مینا جان، سالها پیش، منی که هنوز گوشم با اعتصاب غذا آشنا نبود، در پی محدودیتهای اعمال شده از جانب خانواده، به نیت پیشبرد اغراض سیاسی خود در خانه، دست از غذا خوردن شستم و البته، در مقام ادعا، از آب خوردن هم! اما این همه در چشم خانواده، به جز یک کنش گری ی لوس، یا به قول ایشان، ادا و اطوار، چیزی نمی آمد. از خانه خارج نشدم تا به خارج از خانه چیزی خوردن متهم نشوم. در خانه هم دستی به هیچ کدام از مخازن خوراکی نبردم. اما مینا جان! کسی که گویا پیش از آن هم موشی بوده در انبارها به نام من، بی خیال این خبر شده و همچنان با علم به آن که تمام ناخنک زدنها به پای رضا نوشته می شود، دستی کشیده بود بر سر خوردنیها، تا سران منزل، آسوده منتظر سر عقل آمدن من بیچاره باشند.
این همه بود تا من که از حال رفتم و .... اگر سران منزل از دستورهایشان رنگی می کاستند، در خیال ایشان، اجازه مقاومتهای اینچنینی را برای مرتبه های بعد، فراهم می آوردند، پس دست به تنظیم محدودیتهایی زدند برای غذا نخوردنها، لازم الاجرا!
مینا جان، ما استبداد را از متن خانه هامان به دوش می کشیم!
رضا
نهم تیر ماه نود
Tufnell Park
مینا جان خوبی؟
اعتصاب غذا، ترکیب آشنای این چند سال و به ویژه چند ماه اخیر است، برای پیگیران اخبار، بینوایانی که بهانه بهتری برای دچار شدن به سر درد سراغ ندارند. اعتصاب غذا، بازتاب شوم مبارزه ای است که در تمام راههای ممکن به بن بست رسیده؛ زنگِ ضربانِ به شماره افتاده ی کسی که صدایش انگار به گوش کسی نمی رسد، پس باقیمانده وجودش را، کسر از فرسایشی نابرابر، به میان می کشد. مینا جان، اعتصاب غذا، لجاجت هدفمند با سازه ای است که بر نابرابری استوار شده، فرو میریزدش آیا؟ ... مینای عزیز، آن استبدادی را که ما از متن خانه هامان به دوش می کشیم، نمی دانم آیا درماندگیهای کسیش آسیبی برساند، که خود، دلیل درماندنهاست. اما رفیق، ساکت هم گاهی نمی شود نشست! زبان که بسته باشد، صدا که راهی به جایی نبرد، فرشته مرگ مگر با بال زدن بر بالین احتضار، نوایی را در گوش خواب رفته ها نجوا کند.
مینا جان، سالها پیش، منی که هنوز گوشم با اعتصاب غذا آشنا نبود، در پی محدودیتهای اعمال شده از جانب خانواده، به نیت پیشبرد اغراض سیاسی خود در خانه، دست از غذا خوردن شستم و البته، در مقام ادعا، از آب خوردن هم! اما این همه در چشم خانواده، به جز یک کنش گری ی لوس، یا به قول ایشان، ادا و اطوار، چیزی نمی آمد. از خانه خارج نشدم تا به خارج از خانه چیزی خوردن متهم نشوم. در خانه هم دستی به هیچ کدام از مخازن خوراکی نبردم. اما مینا جان! کسی که گویا پیش از آن هم موشی بوده در انبارها به نام من، بی خیال این خبر شده و همچنان با علم به آن که تمام ناخنک زدنها به پای رضا نوشته می شود، دستی کشیده بود بر سر خوردنیها، تا سران منزل، آسوده منتظر سر عقل آمدن من بیچاره باشند.
این همه بود تا من که از حال رفتم و .... اگر سران منزل از دستورهایشان رنگی می کاستند، در خیال ایشان، اجازه مقاومتهای اینچنینی را برای مرتبه های بعد، فراهم می آوردند، پس دست به تنظیم محدودیتهایی زدند برای غذا نخوردنها، لازم الاجرا!
مینا جان، ما استبداد را از متن خانه هامان به دوش می کشیم!
رضا
نهم تیر ماه نود
Tufnell Park